دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۷
۰ نفر

شادی خوشکار: راوی این داستان شاید خواننده را شگفت‌زده کند؛ شاید زندگی‌اش آن چیزی نباشد که می‌شناسیم و نوجوانی‌اش با نوجوانی خیلی ‌از نوجوان‌ها فرق داشته باشد.

دوچرخه شماره ۷۹۴

او همان‌طور كه دست در دست پدرش به سمت مغازه‌ي «آقا ولي» مي‌رود و آواز جاروي آقا‌ابراهيم را مي‌شنود، با خودش فكر مي‌كند: «14‌ساله هستم و ديگر مدرسه نمي‌روم...» رمان «چال» داستان نوجواني است كه پدرش از كار افتاده است، مادرش را از دست داده و حالا دارد مي‌رود تا در مكانيكي آقاولي شاگردي كند. چرا كه پدرش گفته است:‌ «چاره‌اي نداريم، بايد كار كني.» و مي‌خواهد داستان آدم‌هايي را بگويد كه كم‌تر مي‌شناسيم. داستان مكانيكي آقا‌ولي و سه نوجوان كه هر كدام به دليلي به آن‌جا رسيده‌اند.

وقتي كتاب را باز مي‌كنيد و سطرهاي اول را مي‌خوانيد، مي‌دانيد كه حالا راوي از اين اتفاق‌ها گذر كرده است و دارد قصه‌ي گذشته‌ها را برايتان مي‌گويد. روزي كه كار در مكانيكي را شروع مي‌كند و با حميد و داريوش، دو شاگرد ديگر آشنا مي‌شود كه سخت‌گيري‌ها و خشونت‌هاي آقا‌ولي، اوستا را تحمل مي‌كنند تا به قول او براي خودشان «مردي شوند» و ازشان «مكانيك دربيايد». آقا‌ولي با بددهني‌هايش و كتك‌هايش مي‌خواهد به آن‌ها كار ياد بدهد. او تحمل اشتباه را ندارد و تحمل بي‌حال‌شدن از بوي بنزين را و تحمل سرد‌شدن نان صبحانه و البته تحمل اين‌كه شاگردهايش از مدرسه حرف بزنند. مجازات اين‌ كارها، پرت‌شدن انواع آچارها به طرف شاگردهاست و فحش‌دادن و كتك‌زدن يا شايد، سوزاندن دستشان. اين‌ها شاگردهايي هستندكه حالا به جاي اين‌كه پشت نيمكت مدرسه بنشينند، دارند از مدرسه مكانيكي آقا ولي درس مي‌گيرند و آن هم چه درس‌هايي. درس‌هايي كه با تأثير عميق بر روحيه‌، مسير زندگي‌شان را عوض مي‌كند.

حتماً بچه‌هايي را كه مجبور به كار مي‌شوند ديده‌ايد. شايد اين‌روزها تعدادي از آن‌ها در خيابان، در حال فروشندگي باشند؛ اما در گذشته، شايد روزگار پدر و مادرهايتان، بعضي از نوجوان‌ها تحصيل را رها مي‌كردند تا هم كمك‌خرج خانواده باشند و هم حرفه‌اي ياد بگيرند. خيلي از آن‌ها اين‌روزها هم شاگرد مكانيك، برق‌كار يا پادوي مغازه‌هاي بازارند و يا مشغول فراگيري حرفه‌هاي ديگر هستند. «چال» علاوه بر شاگردهاي مغازه‌ي آقا‌ولي، از نوجوانان ديگري هم مي‌گويد كه كار مي‌كنند؛ شاگردهاي مغازه‌ي حاج‌آقا تمنا كه فرش‌فروشي دارد و آقا‌حبيب تراشكار و آقا‌فرزاد موتورساز شانس‌ بهتري دارند. يابر شاگرد آقا‌حبيب حتي مي‌تواند درسش را ادامه دهد اما كافي است تا اين حرف‌ها به گوش آقا‌ولي برسد كه روزگار شاگردهايش سياه شود.

نويسنده براي اين‌كه بتواند فضاي آن زمان و اين آدم‌ها را به تصوير بكشد، از زبان خيلي سود برده است. او با به‌كار بردن اصطلاح‌هايي از جنس آدم‌هاي داستان، دنيايشان را به‌خوبي به ما مي‌شناساند، طوري كه احساس كنيم داريم داستان را از زبان خودشان مي‌شنويم: هر موقع كه زياد دلم مي‌گرفت به مغازه حبيب آقا تراشكار پناه مي‌بردم و دل به دل يابر، شاگرد آقا حبيب، مي‌دادم تا به قول خودش غم و غصه‌هام رو با سيم‌كش از دلم بجوره و بريزه دور. يا ما سه نفر،‌ من و حميد و داريوش سربازهاي آقا ولي بوديم كه هر روز برنامه صبحگاهي او چند ساعتي نطقمان را كور مي‌كرد.

او همين‌طور اتفاق‌هاي تلخ داستان را طوري تعريف مي‌كند كه خودتان را ناگهان وسط ماجرا مي‌بينيد. همه‌چيز به نظر آرام مي‌رسد كه ناگهان با واقعيت ماجرا رو به‌رو مي‌شويد:

آقا‌ولي مي‌گفت: «جنازه سريع‌تر». بايد چند ظرف بنزين را داخل مغازه مي‌بردم و درتشت مي‌ريختم و آچارهاي مغازه را با آن مي‌شستم. داريوش فهميد بنزين دوباره هوايي‌ام كرده است. نزديك‌تر آمد. پلك زدم،‌كم‌تر از يك ثانيه در چشمانم هياهو شد. سكندري رفتم روي زمين و دراز به دراز پهن شدم. بنزين را آب جوي با خودش برداشت برد كه برد و من بيني‌ام به جدول خورد كه خورد.

او راوي داستان سه نفر از نوجواناني است كه خيلي زود وارد دنياي كار شده‌اند و با هر كدامشان تا جايي همراه شده و گوشه‌اي از صداي اعتراضشان است. با داريوش تا روزي كه تصادف، زندگي‌اش را عوض مي‌كند، با حميد تا روزي كه از مكانيكي به ميان جمعيت توي خيابان كشيده مي‌شود و با راوي تا... . فصل پاياني كتاب در يكي از همين روايت‌هايي كه كلمات، شما را نرم و روان پيش مي‌برند، غافلگيرتان مي‌كند. جايي كه راوي دوباره از آواز جاروي آقا‌ابراهيم در كوچه‌ها مي‌گويد و آوردن تصويري از ابتداي داستان يادمان مي‌آورد كه همه‌ي اين‌ها را داشته برايمان تعريف مي‌كرده است. رمان «چال» نوشته‌ي علي دهقان در 104 صفحه و به قيمت 7500 تومان در انتشارات پيدايش (66970270) منتشر شده است.

کد خبر 300453

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha